این روزها در گیر داد یکی از موانع آیندم قرار دارم.
همه در مقابلم ایستاده اند با زور،نفوذ و لابی های قدرت !
به خیال به زانو در آوردن من!
به شوق خم کردن قامتم به نشانه تعظیم !
به امید شکستن شرافتم ؛قلمم.....
اما مخالفان من راه را اشتباه رفته اند!
مرا هنوز هم نشناخته اند...
در خیال خام خود گمان میکنند قله ها را پیموده اند و اکنون در نزدیکی بام آن قرار دارند ، اما افسوس که شخصیت و اقتدار آنان پی در پی در برابر وجدان های ملت در حال سقوط است و من نیز در برابر این قدرت عظیم غوغاگر یک دست تنها لبخندی بر لب دارم و به آینده نچندان دور امیدوارم چون من خدایی دارم که آنان در کیش خود ندارند...