کبنا نیوز:احسان یوسفی
این روزها هر کس از دید خود چنان تفسیرکننده دینی، اخلاقی و اجتماعی شده است که گویی عدهای بحر العلوم میباشند و مایلند در همه زمینهها و در اکثر رشتهها اظهار نظر کنند تا نشان دهندمرد این میدان بیرقیب هستند!
گاه و بیگاه سخنانی از سوی برخی مقامات اعلام میشود که اگر تنها به خاطر داشتن آن مسند حقوقی نبود صرف شنیدن و پاسخ دادن نیز اهمیت چندانی نداشت اما وقتی از سوی کادر و سازمانی عدهای به ارائه تراوشات فکر و ذهنی خود از تریبون ملت بر میآیند و در مقام ارشد به دکترین خود میپردازند اگر چه به مناصب قدرت و قضایی وصل هستند و از دایره امنیت برخوردارند اما باید در مقابل گفتارشان بیدار شد و در برابر آنچه که بدان اندیشه نکردهاند استوار ماند و در قامت پاسخگویی بر آمد تا
«… خوب بدانند در این ایل غریب … گر پدر مرد، تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند … توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافلمان … دل دریایی و چشمان تری هست هنوز»
جناب آقای رضوانی
با تمام انتقادات بیپایانی که به آقای احمدینژاد وارد است گاهی ایشان هر چند وقت یکبار سخنانی را بیان میکنند که به دل مینشیند.
مخصوصا آن زمان که اعتقاد دارند: «در ایران حرف زدن هزینهای ندارد»
حال سرگذشت شماست. به راحتی به مردم نیک سرشت و با غیرت گچساران نسبتهای خارج از اخلاق و ادب را روا داشتهاید بیآنکه آمار مستند و رسمی در باب نظریات خود ارائه کرده باشید.
جالب آنجاست وقتی یک مقام مسئول هم چون شما اینچنین پشت تریبون قرار میگیرند و هر آنچه را که خود میپسندند به خرد ملت میدهند و چنان احساسات و قلب این مردم شریف را جریحه دار میکند، به جای آنکه در مقام عذر خواهی بر آیند و از گفتار نسنجیده خود در برابر وجدانهای بیدار این مردم به اشتباه خود اذعان کند متاسفانه به توجیه کار خود و پاک کردن صورت مسئله میپردازند که گویی ملت همانند برخی مسئولین خود را به خواب زدهاند یا آنکه تعصب و علاقیشان به گوهرهای پاک حیاتشان کم رنگ و بیاثر گشته است!
جناب آقای رضوانی
قصد ندارم هم چون مردان با غیرت و شیر زنان این دیار که مطالب مفید و کافی را به قلم خود در طی این چند روز به افکار عمومی ارائه کردهاند بنویسم و یا تکرار کنم چرا که نویسندگان محترم هر یک گوشهای از افتخارات و سلامت روحی و فکری و اخلاقی مردم این استان را به شما یاد آوری کردهاند اما تنها به همین یک نقل قول از سوی رئیس دولت دهم اصولگرای کشور که شما معاونت سیاسی، امنیتی دولت آن را بر عهده دارید بسنده میکنم و نگاه با بصیرت و تفکر بحر العلومی شما را به این نکته ظریف مشخص میکنم تا سخن رئیس محبوب خود را نیز بدانید و با گفتار خود بسنجید.
اگرچه نویسنده تفاوتهای فکری زیادی با رئیس دولت دارد اما نمیتوان نسبت به آن سخنانی که حقیقت دارد وایشان بیان میکنند بیتفاوت گذشت که لازم است آنان را باز گو کرد تا تناقضها بیشتر مشخص شود:
((احمدینژاد در زمان حضور در مجلس در پاسخ به سئوال نهم نمایندگان که در خصوص عفاف و حجاب است، گفت: ما چه گفتهایم من چند حرف روشن دارم که خودمانی میگویم چرا هر بار که پای فرهنگ به میان میآید مردم را متهم میکنیم و شروع میکنیم به برخورد با مردم. در حالیکه من گفتهام ملت ما متدینترین و متمدنترین مردم دنیا است و ملت ایران مومن است همین ملت من و شما را سر کار آورده ما میگوییم سخت نگیرید … ما میگوییم به دختر و پسرها گیر سه پیچ ندهید اینها بچههای خودمانند شما به همین جوانان احترام بگذارید ببینید چه کار میکنند.
وی ادامه داد: یک مقدار شوخی بکنم چه طور میشود که 22 بهمن و انتخابات که در میان است دوربین را میبرید روی همه تیپها اما به محض اینها تمام شد یقه این تیپها را میگیرید این تناقض است و تناقض کار دست ما میدهد. من این سئوال را از شما میپرسم کدام یک از ما گناه نکردهایم و گناه بد است و من راضی به هیچ گناهی نیستم اما چه کسی با من و شما برخورد کرده چون من و شما هستیم اشکال ندارد مرگ خوب است برای همسایه کاری نکنیم که مردم بگویند واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند ته خط را بگویم رئیس جمهور حق اظهار نظر ندارد؟))
اما من ماندهام که شما چرا با توجه به در پیش بودن دو انتخابات حساس پیشه رو قاعده بازی را درست رعایت نکردهاید و مهرههای شطرنج را به اشتباه به بازی در آوردهاید!
نمیدانم آنچه که بیان داشتید سهوا بوده است یا عمدا! اما یقین دارم وقتی که تصمیم به حرکت مهرههای شطرنج به هدف خارج کردن رقیب خود کردید غافل از آن بودید که سرباز شطرنج شما دیگر قدرت مبارزه ندارد و مرد این میدان نیست و منجر به حذف خودتان خواهد شد.
حرف برای نوشتن زیاد است اما عمل نکردن و بیتوجهی به آن بسیار، ملالی نیست عادت کردهایم اما خسته نشدهایم پس برای دختر سرزمین میگویم که بداند:
بیشناسنامه باورت نمیکنند دختر سرزمینم
هر جا که رفتی
گریت و گلال و گرین را
هم با خودت ببر
و بگو اینجا هنوز مردها و زنها نمرده اند
و سنگ نبشته، سنگ قبر نشده است
بگو هنوز
بغض گلوی برنوی پدر
با دایه دایه به رقص در میآید
بگو هنوز
اشکهای گرم رخ مادر
با چارقد زیبای قامتش پنهان میشود
یادت نرود
هر جا که رفتی شناسنامهات را
با خود ببر تا باورت کنند هنوز نفس میکشی، استواری و از هزاران مرد، مرد تری، دختر سرزمینم
*دانش آموخته علوم سیاسی